در انتهای عشق بودم...صدای قدم هایت را شنیدم...
صدای ترنم نوازش...نسیم ملایم بهاری...
چه لحظه شیرینی...سکوت را فریاد میزنم...
تاریکی میگریزد...ستاره ها خود نمائی میکنند...
ماه چه چشمهای دلفریبی دارد...
ابری نیست برای گریه آسمان...عشق میتابد...
و من همچنان منتظر قدمهایت هستم...
آرام آرام نزدیک میشوی...مرا در آغوش خود جای میدهی...
اشکهایم بیقراری میکنند...دلتنگیهایم بهانه میگیرند...
عشقم ...محکم مرا در آغوش بگیر...باز هم محکمتر...
مرا در درون خودت جای ده...میترسم از جدائی...